معنی یکایى براى جرم

حل جدول

یکایى براى جرم

پوند


جرم

گناه، بزه، گنه

فیلمی با بازی داریوش ارجمند

گویش مازندرانی

جرم

جرم

فرهنگ فارسی هوشیار

جرم

قطع کردن، بریدن جرم دود و جزآن، ثقل آب و روغن گرفته ی هر چیز، دود چسبنده برته سیگار و دسته چپق

فرهنگ عمید

جرم

ماده‌ای که بر روی سطوح رسوب می‌کند،
(فیزیک) مقدار مادۀ موجود در یک جسم،
شکل مادی حیوان یا چیز دیگر، جسم،
[قدیمی] هریک از کُرات آسمانی: جرم ماه از اشارت جدّش / هم به دو نیم گشت، هم یک لخت (انوری: ۵۲۴)،
[قدیمی] ستاره،

فرهنگ معین

جرم

(جِ) [ع.] (اِ.) دُرد، ته نشست هر چیزی.

جسم، رنگ، هر یک از اجرام آسمانی. [خوانش: (جِ) [ع.] (اِ.)]

کلمات بیگانه به فارسی

جرم

بزه

عربی به فارسی

جرم

مقصر قلمداد کردن , بگناه متهم کردن , گرفتارکردن , تهمت زدن به , گناهکارقلمداد نمودن , متهم کردن , مقصر دانستن

فرهنگ فارسی آزاد

جرم

جِرْم، جسم، کره، ستارهء آسمانی، رنگ، صوت و صدا (جمع: اَجْرام، جُرُوم، جُرُم)،

جَرَم، جُرم، مصدر جَرَمَ، یَجْرمُ.
َ َ

جُرْم، خطا- گناه- بَزَه (جمع:اَجْرام- جُرُوم)،

فارسی به ایتالیایی

جرم

misfatto

واژه پیشنهادی

جرم

خلاف

معادل ابجد

یکایى براى جرم

487

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری